این دور و برها طنابی هست که می توان با آن یک پندار زشت را به یک

 ستون محکم بست و برای همیشه از شر آن خلاص شد .

همین نزدیکی ها ستونی هست که همیشه منتظر می ماند تا تو گامی

 پیش نهی و با طنابی که همراه خود داری یک اندیشه ناامید کننده را به او

 ببندی و از شر آن فکر مزاحم برای همیشه رهایی یابی .

درست همین الان و همین جا یک تصور باطل وجود دارد که نگران است مبادا

 تو روزی به خود آیی و طناب و ستون را ببینی و به سراغ اوبروی . همه

 منتظرند تا تو اقدامی کنی ! پس چرا معطلی !؟ طناب را بردار !